تبلیغات در سایت ما

نگین اس ام اس

پشتيباني آنلاين
پشتيباني آنلاين
آمار
آمار مطالب
  • کل مطالب : 878
  • کل نظرات : 8
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید دیروز : 12
  • ورودی امروز گوگل : 1
  • ورودی گوگل دیروز : 1
  • آي پي امروز : 2
  • آي پي ديروز : 4
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 348
  • بازدید سال : 5761
  • بازدید کلی : 48594
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 18.218.243.199
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • نظرسنجي
    عالی
    درباره ما
    نگین اس ام اس
    به سایت من خوش آمدید
    خبرنامه
    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    امکانات جانبی

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 6
    بازدید دیروز : 12
    بازدید هفته : 6
    بازدید ماه : 348
    بازدید کل : 48594
    تعداد مطالب : 878
    تعداد نظرات : 8
    تعداد آنلاین : 1

    با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید

    پارس جوک

    لوگوگ ما را در سایت خود قرار دهید

    داستانک

    روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .


    بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و  محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .

    زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
    تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!!!

    داستانک

    در کلاس درس استاد دانشگاه خطاب به یکی از دانشجویان میگه انواع استرس رو توضیح بده و استرس واقعی کدومه

    دانشجو میگه دختر زیبائی رو کنار خیابان سوار میکنی.  اما دختره کمی بعد توی ماشینت غش می کنه.  مجبور می شی اونو به بیمارستان برسونی. در این لحظه دچاراسترس آنهم از نوع ساده‌ میشی!

    در بیمارستان به شما می گن که این خانم حامله هست و به تو تبریک میگن که بزودی پدر میشی. تو میگی اشتباه شده من پدر این بچه نیستم ولی دختر با ناله ای میگه چرا هستی. در اینجا مقدار استرس شما بیشتر میشه. آن هم از نوع هیجانی!

    در خواست آزمایش دی.ان.ای می کنی. آزمایش انجام میشه و دکتر به شما میگه : دوست عزیز شما کاملا بیگناهی ، شما قدرت باروری ندارید و این مشکل شما کاملا قدیمی و بهتر بگویم مادرزادیه. خیال تو راحت میشه و سوار ماشینت میشی و میری. توی راه به سمت خونه ناگهان به یاد ۳ تا بچه ت میفتی …؟ و اینجاست که استرس واقعی شروع میشه!

    ضدحال حسابی

    پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.

    بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
    دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
    دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه: خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
    پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام! هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم… فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!

    تا این حد ...

    مردی می ره پیش کشیش تا اعتراف کنه. می گه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خودم پناه دادم.

    کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
    مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه.
    کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام دادی.
    مرد می گه: اوه! متشکرم! خیالم راحت شد. فقط یه سوال دیگه…
    کشیش می گه: بگو فرزندم.
    مرد می گه: آیا باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟

    جواب دندان شکن

    يک روز مردي خيلي خجالتي رفت توي يک كافي شاپ ...


    چند دقيقه كه نشست توجهش به يک دختر خوشگل كه كنار ميز

    بار نشسته بوده جلب شد.


    نيم ساعتي با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصميمش رو گرفت و

    رفت سراغ دختر و با خجالت بهش گفت : ميتونم كنار شما بشينم

    و يه گپي با همديگه بزنيم و بيشتر آشنا بشيم ؟!
    دختر ناگهان و بي مقدمه فرياد زد : چي؟! من هرگز امشب با تو

    نمي خوابم ؟!!

    همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کردند و

    سري تکون دادند !

    مرد بيچاره سرخ و سفيد شد و سرشو انداخت پايين و با

    شرمندگي رفت نشست سر جاش ...

    بعد از چند دقيقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من

    معذرت ميخوام! متاسفم كه تو رو خجالت زده كردم. راستش من

    فارغ التحصيل روانپزشكي هستم و دارم روي عكس العمل مردم در

    شرايط خجالت آور تحقيق مي كنم ...!!!

    مرد هم ناگهان فرياد زد : چي؟! منظورت چيه كه 200$ براي يه

    شب مي گيري؟

    توسیه میکنم نخونی

    تعدادى پيرزن با اتوبوس عازم تورى تفريحى بودند. پس از مدتى يکى از پيرزنان به پشت راننده زد و يک مشت بادام به او تعارف کرد راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقيقه بعد دوباره پيرزن با يک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد. اين کار دوبار ديگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پيرزن باز با يک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسيد چرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خوريد؟ پيرزن گفت چون ما دندان نداريم. راننده که خيلى کنجکاو شده بود پرسيد پس چرا آن‌ها را خريده‌ايد؟ پيرزن گفت ما شکلات دور بادام‌ها را خيلى دوست داريم!

    سمعک

    يارو ميره سمعک بخره فروشنده ميگه: همه جورشو داريم از هزار تومني تا يک ميليون تومني.

     طرف ميپرسه: هزارتومني اش چطوري کارمي کنه؟ فروشنده ميگه: اين اصلا کار نميکنه فقط مردم با ديدنش بلندتر حرف میزنند. 

    تاکسی

    سوار تاکسی بودم که یه خانم جوان با یه پسر بچه زبل ۵-۶ ساله
    کنارم نشست . بچه هه خیلی بپر بپر می کرد و تاکسی رو روی
    سرش گذاشته بود . خانومه هرچی گفت ساکت!نشد که
    نشد.آخرسر خانومه یه نیشگون اساسی از بچه هه گرفت که داد
    بچه بالارفت .
    بچه ی زبل با گریه گفت منو زدی؟حالا به بابا می گم دیشب خونه ی
    عمو اینا چیکار کردی. زنه که دید خیلی ناجور شد،گفت :چیکار
    کردم؟بچه هه گفت: خب گوزیدی! حالا ما سفت خودمونو گرفته
    بودیم که نخندیم و مثلا اصلا چیزی نشنیدیم ، ولی خود زنه اونقدر
    دست پاچه شد که به راننده گفت آقا آقا ما همین بغل پیاده می
    شم.ماشین نگه داشته – نداشته در رو باز کرد که بپره پائین .
    یهو یه ماشین دیگه از راه رسید و زد درب تاکسی کلا کنده شد. حالا
    مردم جمع شده بودند و راننده تاکسی که یه پیر مردی بود ، داد می
    زد و به زنه می گفت : آخه خواهر من، مادر من ،تو که منو بیچاره
    کردی! خب همه می گوزن . منم می گوزم ،اینم می گوزه . آقا شما
    نمی گوزی ؟ شما چی ، شما نمی گوزی ؟…

    داستانک

    یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
    تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
    اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
    شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
    سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
    یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
    نمیفروشم....!!!

    زرنگی همیشه جوابـ نمیده!!!!!

    یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش
    مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت

    طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد

    مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه
    اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر
    مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره

    توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت
    مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت
    مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
    و منتظر شد تا مرگ بیدار شه

    مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
    بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

    تبلیغات
    ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      تبادل لینک هوشمند
      برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نگین اس ام اس و آدرس neginsms.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    آخرین نظرات کاربران
    گروه کینگ پو - .::آیا میدانید!|سرگرمی|جاذبه های گردشگری|معما و تست هوش::. - 1392/6/27
    تبادل لینک با بهترین وبلاگ ها - با سلام
    با زدید وبلاگ خود را افزایش دهید
    تبادل لینک را یگان - 1392/6/27
    سمر - سلام وبلاگ زیبایی داریدبه من هم سربزنید - 1392/6/27
    دریا - بهم سر بزن عالییییییییییییی بود - 1392/6/26
    daisy - سگ از دهکده گریخت....!
    به گمانم با دیدن وفای آدمیان،وفایش از یاد رفت.!!

    ***
    هر بار که بی بهانه دست کسی را گرفتم گم شدم ترس من از گم شدن نیست ترسم از گرفتن دستی است که بی بهانه رهایم کند.
    منتظرتم در:daisy77.loxblog.com - 1392/6/26
    ترنم - سلام وبلاگ خوبی داری من شما را لینک کردم شما هم من را لینک کنید - 1392/6/21
    حسين - داش حسين دمت گرمــــــــــــــــــــ!!!!
    خيلي بدردم خورد smsات.به منم سر بزن! - 1392/5/22
    amin -
    سلام امیدوارم حالتون خوب باشه انصافآ وبتون خیلی قشنگ نمیخوام تعریف و تمجید الکی بکنم واقعا قشنگ
    من شما رو لینک میکنم و منتظر حضور گرم شما هستم...
    شما هم لطفا بهم سر بزنید و نظرتون بگید و منو با اسم وب ام یعنی " تنهاترین عشق روزگار " لینک کنید
    راستی اگر دوست داشتید میتونید کد بنر منو که در سمت راست و پایین آمار وب است در قسمت کدهای اختصاصی وبتون کپی کنید لطفا
    همچنان منتظر شما هستم منم هر روز بهتون سر میزنم
    یادتون نره

    تنهاترین عشق روزگار
    - 1392/5/21
    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    به نگین اس ام اس امتیاز دهید